بخشی از متن مقاله جايگاه علم و دين :
جایگاه علم و دین
وقتی درمورد جایگاه علم ودین صحبت می کنیم , در واقع می خواهیم بدانیم این مسأله از مسائل کدام علم است , در کجا و چه دانشی درباره علم ودین صحبت می شود.
مسأله علم ودین بیشتر در دو دانش مورد توجه و محل بحث است, یکی الهیات و دیگری فلسفه دین .
• از آنجا که این دو دانش با مسائل دینی سرو کار دارند , به بحث علم ودین و مناسبات بین آن دو می پردازند, اما این مسأله برای فرد متدین نیز که طالب علم هم هست ولو اینکه در فلسفه دین و الهیات کار نکند, مطرح است, چون او هم تحت تأثیر کنجکاوی فطری , در طلب علم است و علم را دوست دارد و از آن سو دین را هم می خواهد , پس بحث علم ودین از این حیث برای فرد متدین مطرح می شود.
• بنابر این جایگاه این مسأله دانش فلسفه دین و الهیات است و هر کدام از جهتی به این مسأله می پردازند.متألهان از باب شبهه شناسی به مسأله علم ودین و به ویژه به مسأله تعارض علم ودین می پردازند.
• وظایف متألهان علی العموم عبارت است از تبیین مفاهیم و اثبات عقاید دینی و دفع شبهات , به این لحاظ الهیات موضوع و روش واحد ندارد و برای انجام وظایف یاد شده در موضوعات متعدد وارد می شود و از روشهای مختلف بهره می گیرد و به سخن دیگر الهیات کثیر الموضوع و کثیرالروش است. محور وحدت بخش مسائل الهیات غایت واحد و آن دفاع از دین است.
• ولی نگاه فلسفه دین به مسأله مناسبات علم ودین از منظر دیگری است , فیلسوفان دین از منظر برون نگر مسائل دینی را مورد بحث قرار می دهند و مباحثی از قبیل بررسی ادله اثبات وجود خدا , زبان دین , وجه حاجت بشر به دین , مناسبات علم ودین و ; را تبیین و تحلیل می کنند.
رابطه دین با علم
نظام معرفت دینی همیشه رقیب داشته است . این رقابتها مسأله ای تحت عنوان عقل و وحی به وجود آورده است . مسأله علم ودین همان مسأله عقل و وحی نیست ولی مسبوق به به آن می باشد .
• در مورد تاریخچه بحث باید گفت بعد از رنسانس و رشد خیره کننده علم جدید , علم جدید به راه علم قدیم نرفت . در قرون وسطی , علم و دین و فلسفه هم سرنوشت بودند و این نکته بسیار مهمی است. علم قدیم زمین خورد و علم جدید متولد شد.
علم جدید در درون خود , نطفه تعارض با دین داشت , لذا مسأله ای به وجود آورد بنام تعارض علم ودین . بعدها به تدریج این مسأله به شکل یک مسأله کلامی در آمد و با عنوان نسبت علم ودین موضوع مطالعه فیلسوفان دین قرار گرفت. اکنون یکی از مسائل مهم فلسفه دین همین مسأله می باشد.
• موضوع رابطه علم و دین از زوایای مختلف و گوناگونی مورد بحث قرار گرفته است, مثلا ازجنبه معرفت شناسی که صورت آن اینست که نسبت معرفت دینی و معرفت تجربی چیست.
و یا در فلسفه علم بررسی شود که در آن صورت ساختار قوانین علمی با ساختار گزاره های دینی مقایسه می گردد.
و یا در فلسفه دین که در این صورت معرفت تجربی و دینی باهم مقایسه می شوند .
و نیز در الهیات و کلام و جامعه شناسی و روانشناسی می تواند قابل بررسی باشد.
و نیز دیده می شود که مورخان و جامعهشناسان علم, مساعدتها و موانعی را که دین و یا نهاد دینی در طول تاریخ برای پیدایش و رشد علم فراهم کرده است, مورد بحث قرار میدهند.
و یا متکلمین و فلاسفه دین از سازگاری و عدم سازگاری محتوای دین با دستاوردهای علوم بحث میکنند.
به هر حال پیرامون رابطه علم ودین سه دیدگاه مطرح شده است:
• الف: تعارض میان علم ودین
• ب: تفکیک یا تباین میان علم ودین
• ج:تعاضدو سازگاری علم ودین
تعارض میان علم ودین
سوالی که ازدیر هنگام مطرح است , اینست که رابطه میان علم ودین , بر مبنای تعارض است یا توازی ؟
• از وقتی که یافته های چشمگیر و روز افزون دانشمندان در عصر جدید , با معتقدات علمی کلیسا آشکارا در تعارض قرار گرفت و در این راستا , طرفداران ماتریالیسم علمی , به ویژه با تمسک به نظریات نیوتن و تبیین مکانیکی جهان , در کنار پوزیتویست ها ی منطقی , کل دین را داستانهایی پوچ و بی فایده دانسته , یگانه بها را به علم دادند.
• سپس برخی متالهه و نیز دانشمندان متدین , برای رفع این تعارض راه حل هایی ارائه دادند, به این صورت که , بنا بر تعارض میان علم و دین, , اعتقاد به جدایی قلمرو و نیز تفاوت زبانی آن دو را بلامانع دانسته, برای هر کدام وظایف جداگانه ای بر شمردند, و حتی عده ای تعارض میان علم ودین در مباحث مشترک مثلا در مبحث آفرینش را با استدلال به سمبولیک بودن و قابل تفسیر بودن زبان دین , برعکس زبان علم , امری ظاهری دانستند.
• درباره نخستین چالش علم ودین ایان باربور می گوید: در عصر پیدایش علم جدید, نخستین چالش عمده علم با دین , از موفقیت های چشمگیر روشهای علمی ناشی شد.
در نتیجه این موفقیت های چشمگیرچنین به نظر می آمد که علم و روش علمی تجربی تنها راه قابل اعتماد برای رسیدن به واقعیت است. بسیاری از مردم فقط علم تجربی را امری عینی , عقلانی و مبتنی بر شواهد تجربی استوار و محکم به شمار می آوردند, و دین را امری احساسی , شخصی , محدود و مبتنی بر سنت ها و وثاقت های متعارض با یکدیگر می انگاشتند.
• بانظر به این تقسیم بندی , می توان گفت:
تعارض های ممکن و محتمل بین علم و دین ممکن است به یکی از صورت های زیر باشد:
• تعارض های روانشناختی میان روحیه علمی و روحیه دینی به عبارت دیگر تعارض ذهنیت علمی با ذهنیت دینی
• تعارض های محتوایی میان یافته های علمی و ظواهر دینی به عبارتی تعارض گزاره های علمی با گزاره های دین
• تعارض میان پیش فرضها و لوازم عقاید دینی با پیش فرضها و لوازم نظریات علمی یا تعارض در مبانی و جهان بینی
تعاضدو سازگاری علم ودین
صاحبان این دیدگاه براین اعتقادند که میان علم و دین رابطه حسنه وجود دارد و و لذا در صدد بر آمدند تا مطالب کلامی را فرضیه هایی علمی دانسته , و آن دو را در یک فرضیه کلان تر در هم ادغام نمایند.
به همین خاطر بیان نمودند که علم و دین نه تنها سازگارند که مکمل هم می باشند و تصویر ما را از جهان هستی تکمیل می کنند, هر کدام ویژگیهایی را از جهان هستی ارائه می دهند که مجموعه اینها تصویر کاملتری را در اختیار بشر قرار می دهد.
مثل بازسازی تصویر یک فرد که مأموران آگهی دنبال او هستند و کسانی که ماجرا را دیده اند, هر کدام ویژگیهایی را در اختیار مأمور قرار می دهند و او به تدریج تصویر کاملتری از فرد مورد نظر به دست می آورد.
• بنابر این صاحبان نظریه تعاضد می گویند:
بین علم و دین تعارضی که وجود ندارد, بماند , بلکه بین آنها تعاون برقرار است و در حقیقت این دو مکمل هم هستند.و لذا آنچه طبیعی به نظر می رسد, وجه تعاضد و تعاون می باشد. چون علم و دین قلمرو یکسانی دارند و راجع به امر واحدی صحبت می کنند .
سازگاری علم و دین در اندیشه اسلامی
اسلام که کاملترین دین الهی است , موضع کاملا دوستانهای با علم و دانش دارد. اسلام از انسان میخواهد که برای کسب علم و معرفت تلاش کند و هرگونه سختی و دشواری را در این راه بر جان و دل بپذیرد.
• اسلام برای آموختن علم هیچگونه محدودیت زمانی و مکانی قایل نیست و انسان مسلمان باید از گهواره تا گور در طلب علم و کسب دانش باشد .
اسلام حکمت و دانش را گمشده مؤمن, کسب دانش را فریضه, مجلس علمی را بهتر از عبادت, و مداد دانشمندان را برتر از خون شهدا میداند.
اسلام میگوید: هر چه دانش انسان بیشتر باشد معرفت او نسبت به خداوند و در نتیجه خداپروایی و تدین او افزونتر خواهد شد.
• این سفارشها و دستورات دینی, چه به صورت مستقیم و به عنوان احکام و دستورات دینی و چه به صورت غیر مستقیم و از طریق نفوذ در سایر عناصر فرهنگی, محرکهای قوی و نیرومندی در انسان مسلمان برای انجام پژوهشهای علمی به وجود میآورند و اگر موانعی در کار نباشد در سایه این محرکهای دینی, علم در زمینههای مختلف به سرعت رشد نموده و شکوفا خواهد شد, همانگونه که در قرون نخست تاریخ اسلام , مسلمین در رشتههای مختلف علوم به پیشرفتهای سریع و چشمگیری نایل آمدند.
• لذادر اندیشه اسلامی نیز بیان شده که بین علم ودین سازگاری و توافق کامل وجود دارد . در اسلام روی علم نافع تکیه و تأکیدشده است و علم, هم در این اندیشه تنها علم دین و یا علم عقاید و علم کلام نیست و یا مقصود از علم در اندیشه اسلامی , تنها این نیست که نفع به آخرت داشته باشد.
منظور از علم نافع , علمی است که به نوعی به حال انسان سودمند واقع شود چه سود و نفع مادی باشد و چه سود و نفع معنوی و اخروی.
بنابر این اسلام هیچگونه تضاد و تعارضی باعلم ندارد و قدر مشترکهای فراوانی میان حقیقت علم و حقیقت دین وجود دارد.
• البته باید گفت مبنای علم جدید , عقل و خرد انسان است , همان عقل و خردی که مبنای اصلی و داوری ها و مبنای اصلی در دیانت و شریعت است , ( العقل ماعبد به الرحمان و اکتسب به الجنان ) عقل وسیله عبودیت خدای رحمان و وسیله کسب بهشت و جنان است.
همان عقلی که اولین مخلوق الهی و مفتخرترین نام در اندیشه شیعی است چگونه می شود که اندیشه اسلامی چنین در اوج به عقل نگاه کند ولی محصولات آن را نادیده بیانگارد اندیشه اسلامی, با بت شدن علم سیانتیسم و با بت شدن عقل مخالف است, نه با بهره وری از علم و عقل.
• اسلام مخالف جهل است و فضل و شرف علم و عالمان در کلمات دینی تصدیق شده است, کسانی که بیان می کنند که دین با علم جدید سر ناسازگاری دارد , قطعا دین را نشناخته اند و موضوع دین و , درباره دنیا , طبیعت و نیازهای انسان را نشناخته اند و از سر عدم معرفت , چنین نسبتی را به دین داده اند
هماهنگی بین علم ودین در اندیشه امام خمینی
امام خمینی قدس سره احیاگر قرن بیستم, بارها بر هماهنگی و تعاضد علم و دین تاکید کرده و بر ضرورت هوشیاری در مقابل تبلیغات موذیانه و شیطنتآمیز مدعی جدایی علم و دین و عدم توانایی دین در اداره ملتها و کشورها اصرار ورزیده و به این نکته مهم که قوانین دینی و اسلامی بر معیار علم و عدل پیریزی شده است, توجه داده و در فرازی از وصیت نامه الهیشان میفرمایند:
از توطئههای مهمی که در قرن اخیر, خصوصادر دهههای معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی, آشکارا به چشم میخورد, تبلیغات دامنهدار و با ابعاد مختلف برای مایوس نمودن ملتها و به خصوص ملت فداکار ایران, از اسلام است.
گاهی ناشیانه و با صراحتبه اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است, نمیتواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمیشود, کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنتآمیز, به گونهای طرفداری از قداست اسلام میباشد.
اسلام و دیگر ادیان الهی با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور میکند و حکومت و سیاست و سر رشتهداری, برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است, چه اینها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالف, مسلک انبیای عظام است.
• امام خمینی در نقد اندیشه تعارض علم و دین و اسلام و سیاست میفرماید:
• گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرضمندانه خود را به بی اطلاعی میزنند, زیرا اجرای قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کجرویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل, چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.
این دعوی به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت, عدالت اجتماعی باید جاری شود و از ستمگری و چپاول و قتل باید جلوگیری شود.
امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعای آنکه اسلام با نوآوریها مخالف است, همان سان که محمدرضاپهلوی میگفت که اینان میخواهند با چارپایان در این عصر سفر کنند, یک اتهام ابلهانه بیش نیست, زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوریها, اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد.
هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد, بلکه علم و صنعت مورد تاکید اسلام و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است که بعضی روشنفکران حرفهای میگویند که آزادی در تمام منکرات و فحشا حتی همجنس بازی و از این قبیل, تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند, گرچه غرب و شرق زدگان به تقلید کورکورانه آن راترویج میکنند.
• آنچه اکنون در غرب, تحت عنوان تعارض علم و دین مطرح است, در حقیقت حوزه یک دین خاص را نشانه نگرفته, بلکه باتعمیم موارد تعارض به کلیت دین, اندیشه منافی بودن علم با مقولههای دینی را تبلیغ میکند. در حقیقت بانیان این اندیشه, در صددند تا با دلایل جزیی که در حیطه یک دین خاص وجود دارد, جدای از توجه به ویژگیهای هر دینی, تمامی ادیان را زیر سؤال ببرند.
متفکران مسلمان, همواره با توجه به نقاط کور در فکر دینی غرب و نیز عنایت به ویژگیهای چالشزای علم و تمدن جدید غرب, به نقد و تحلیل اندیشه تعارض علم و دین پرداخته و جامعه خویش را از گرفتاری در دامی بزرگ بازداشتهاند.
از جمله این متفکران, امام خمینی , علامه طباطبایی و شهید مطهری هستند که با وقوف کامل, بدین امر علاوه بر دوری از آفات اندیشههای غربی سعی کردند تا جایگاه علم و دین را با توجه به شرایط ویژه معرفتی ما و در زمینههای باورهای دینی- اسلامی, ترسیم کنند.
ریشههای جدا انگاری علم و دین از منظر امام خمینی قدسسره
• الف: نقشه های استعمار
امام خمینی قدسسره با آگاهی کامل از نقش سیاستهای استعماری در جدایی علم و دین و جوانان دانشگاهی از روحانیان میفرمایند:
تاکنون دست خیانت استعمار به وسایل مختلفه, فاصله عمیق بین طبقه جوان و مسایل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده و طبقه جوان را به روحانیون و اینها را به آنها, بد معرفی نموده و در نتیجه وحدت فکری و عملی از بین رفته و راه را برای مقاصد شوم اجانب باز نموده است .
• ب: تبلیغات دامنهدار علیه منادیان دین
امام خمینی قدسسرهبا سفارش بر همآهنگی منادیان علم و دین, به تبلیغات دامنهدار چند صد ساله علیه دین و منادیان دینی اشاره کرده و یکی از ریشههای جداانگاری حوزه و دانشگاه را همین تبلیغات مسموم میدانند:
• مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد روحانیت شکسته شود و تبلیغات دامنهدار آنها و عمال آنها در چند صد سال موجب شده که مقداری از روشنفکران را از آنها جدا و به آنها بدبین کنند تا جبهه دشمن, بیمعارض شود.
اگر احیانا در بین آنها کسانی بیصلاحیت خود را جا بزنند, لکن نوع آنها در خدمت هستند, به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پایبند اصول و فروع دیانت نموده به رغم اجانب و عمال آنها باید این قدرت را تایید و حفظ نمود و با دیده احترام نگریست.
• ج:اختلاف اندازی بین دانشگاهیان و روحانیت
حضرت امام یکی از ریشههای جدا انگاری علم و دین و دانشگاه و حوزه را اختلافاتی میداند که بین آنها میاندازند. ایشان در اینباره خطاب به دانشگاهیان میفرمایند:
این مصیبتهایی که الآن ما میکشیم و کشیدیم برای این بوده است که از هم جدا بودهایم. ما و شما در یک مجمعی باهم صحبت نکردیم که ببینیم چه میگوییم, شما چه میگویید, ما با دانشگاه از هم جدا بودیم, دانشگاهیها را آنها, جوری کرده بودند که ما به آنها بدبین بودیم و ما را جوری کرده بودند که آنها به ما بدبین بشوند, ما از هم جدا بودیم;!.
• د: نظریه دیدگاه جدایی دین از سیاست
امام خمینی یکی از ریشههای جدا انگاری علم و دین و حوزه و دانشگاه را, تفکر انحرافی جدایی دین از سیاست میدانند.
این معنا که دین از سیاست جدا است این مطلبی است که استعماریها انداختهاند در ذهن مردم و میخواهند به واسطه این, دو فرقه را از هم جدا کنند; یعنی آنهایی که عالم دینی هستند علیحدهشان کنند و آنهایی که غیر عالم دینی هستند علیحدهشان کنند.
• و: جدا سازی مراکز فرهنگی و علمی جدید و قدیم
یکی از ریشههای جدا انگاری علم و دین جدا سازی حوزه و دانشگاه بود. امام خمینی قدسسره در اینباره میفرمایند:
مراکز علمی و فرهنگی قدیم و جدید و روحانیون و دانشمندان فرهنگی و طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفکر جامعه هستند و از نقشههای اجانب, کوشش در جدایی این دو قطب و تفرقهاندازی بین این دو مرکز حساس آدمساز بوده و هست.
جدا کردن این دو مرکز, در مقابل یکدیگر قرار دادن آنها و در نتیجه خنثی کردن فعالیت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگترین فاجعههای عصر حاضر است. فاجعهای که ما و کشور ما را تا آخر به تباهی و نسل جوان ما را که ارزندهترین مخازن کشور است, به فساد میکشند.
• ه: وابستگی به قدرتهای جهانی عامل جدایی از دین
از دیگر عوامل که امام خمینی قدسسره به آن اشاره فرموده و آن را از ریشههای جدایی علم و دین میدانند, القای تفکر سراپا شرقی یا غربی است. ایشان در اینباره میفرمایند:
درد این است که کشور ما را آن طور در این سنین زیادی که خارجیها پا باز کردند به آن و خصوصا در این 50 سال دوره سیاه پهلوی آن طور تبلیغات کرده بودند و کردند که آنها میخواهنددر ذهن ملت ما و جوانهای ما متمرکز کنند که اسلام از عهده اینکه یک علمی را, یک تخصصی را, یک صنعتی را ایجاد کند عاجز است; میگویند باید ما تمام چیزها را از سر تا به پا غربی بشویم یا شرقی باشیم.
امام خمینی قدسسره ضمن تاکید بر ضرورت انقلاب فرهنگی را گوشزد فرموده و در مقابله با القای دشمنان که میگویند اینها با تخصص مخالفند, میفرماید:
خیر, ما با تخصص مخالف نیستیم ما با علم مخالف نیستیم, با نوکری اجانب مخالفیم, ما میگوییم که تخصصی که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا به دامن شوروی بکشد یا چین, این تخصص, تخصص مهلک است, نه تخصص سازنده, ما میخواهیم متخصصینی در دانشگاه تربیتبشوند که برای ملتخودشان باشند, نه برای کشاندن دانشگاه به طرف شرق یا غرب.
• از منظر امام خمینی قدسسره یکی از ریشههای جدایی دانشگاهها از دین, آموزشهای شرقی و غربی است:
اتفاقی نیست که مراکز تربیت و تعلیم کشورها و از آن جمله کشور ایران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصا غربیها و اخیرا آمریکا و شوروی قرار گرفت و زبانها و قلمهای غربزدگان و شرقزدگان آگاهانه یا ناآگاه و اساتید غربزده و شرقزده دانشگاهها در طول مدت تاسیس دانشگاههای خصوصا دهههای اخیر این دمتبزرگ را برای غرب و شرق انجام دادند;